شبه شعر: عشق
عشق دروغ نیست
چرا هرچه سنگریزه به صورتت میزنم
رهایم نمیکنی؟
ای شیطان موعظهگر
در لباس خدا
خدای من
خود عاشق است
و عاشقان را دوست دارد
و عاشقان بی مزد و منت را بیشتر...
کلمات کلیدی : یک عاشقانه دشوار، شعر
عشق دروغ نیست
چرا هرچه سنگریزه به صورتت میزنم
رهایم نمیکنی؟
ای شیطان موعظهگر
در لباس خدا
خدای من
خود عاشق است
و عاشقان را دوست دارد
و عاشقان بی مزد و منت را بیشتر...
سلام پرنده
باور کن که قفسها گاهی محبت پرندهها را نمیفهمند
و اگر بفهمند
باز هم قفساند
باور کن
که خوبترین قفسها گاهی در اولین نگاه
به فکر شکار پرنده اند
قفسها ظالم نیستاند
این در ذاتشان هست
پرنده!
من هم یک قفسم
ولی نمیخواهم باشم
و اینها را با آن احساس در قفسم نمیگویم
پرنده
چه باشم و چه نباشم
به این قفسها لبخند مزن
هرچه قدر هم که فکر کنی قفسهای پرندهاند!
هرچه قدر هم که فکر کنی رهایند!
...
صدای ناله هایم بیرون نمی روند
در را قفل کرده ام
ناله ها تنها چوب های پوسیده ی کلبه را می لرزانند
اشک هایم از پشت پنجره دیده نمی شوند
پرده ها را کشیده ام
اشک ها تنها آتش کلبه را وحشی تر می کنند
فریادهایم با صاحب کلبه شنیده نمی شوند
درزها را گرفته ام
فریادها تنها در کلبه می پیچند و به گوش خودم باز می گردند
...
رهگذری سیگار به دست و بی تفاوت از کنار کلبه می گذرد
عزیزی در خانه اش شادمان می خندد
و دیگری در خواب است
...
ای که مکرر می روی
پژواک قدم هایت
کلبه را ویران می کند
- ایمان نمی آورم
تا معجزه ات را نبینم
این مرده را زنده کن!
- بین خانه ی خدا و خانه ات
چند درجه اختلاف است
نماز شب می خوانم!
- خوابیده ای!
نماز عشق می خوانم در کنارت
بوی گل مریم می پیچد
مهرت را می بوسم!
- خوابیده ای!
بی آن که بدانی
خستگی ات بر بازویم و عاطفه ات روی شانه ام
دوست دارم تکیه گاه تو باشم!
- قصه گوی شب های پر ستاره!
در خیالم
تو را ... می نامم
به اشتباه!
- «گل همین پنج روز و شش باشد»
بو می کشم!
پی نوشت1: آسمانگومفروشاینعظمتکاندرعشق خرمنمهبهجوی خ و ش ه ی پ ر و ی ن بهدوجو تکیهبراختربدمهرمکنکینعیار تختکاووسببردوکمرکیخسرو
پی نوشت2: No one compares You stand alone, to every record I own Music to my hear that"s what you are A song that goes on and on I I love you like a love song baby I I love you like a love song baby I I love you like a love song baby And I keep hittin re peat peat peat peat peat
پی نوشت3: این نگاهی که من میبینم، پرغرور و پرفریب و پر رمز و راز، جهانی را می تواند بسوزاند! چه برسد به کلبه ای چوبی و قدیمی، بدون حفاظ و بی رمز و راز.
دوباره نوشت:
[به بهانه یک گفت و گو]
شرمنده ام که حرف دو پهلو نمی زنم
رک گفته ام که پیش تو زانو نمی زنم
من یک ستاره ام ولی از بس که خسته ام
بی التماس چشم تو سوسو نمی زنم
پا روی آب می زنم و غرق می شوم
اما به سوی خاک تو پارو نمی زنم
مانند گردباد که سلطان بادهاست
حرف تو را بدون هیاهو نمی زنم
سوگند می خورم به تو که قبله ام شدی
من سجده جز به سوی فراسو نمی کنم
من جار می زنم که تو را دوست داشتم (دارم)
اما برای قافیه جارو نمی زنم
هر قدر هم که شعر مرا کهنه تر کند
من دست رد به سینه ی آهو نمی زنم
زنگین و بی اراده و بی استفاده ام
با تیغ کهنه ی سخنم مو نمی زنم!
غلامرضا طریقی، «هر لبت یک کبوتر سرخ است»
یا ارحم الراحمین!
همه ی بندگی ام را
آروغ می زنم
در رایحه ی جان فزای رحمتت
پس بکن
آن چه می کنی
کلمح البصر
او
هو اقرب
Van Den Budenmayer - Funeral Music
پی نوشت:
ای کسانی که ایمان نمی آورید! در غم ها به قرآن و سیگار پناه ببرید
که این ها دشوار اند مگر برای بندگان کوچک خدا
آنان که قمار می کنند زندگی شان را و آرزوی برد ندارند
و آنان که دوست دارند همه ی بندگان خدا را بی آن که از آن ها چیزی بخواهند
اجر آن ها با خدای مهربان نیست
به بندگان عزیز من بگو: رفتن معصیت است و انتم لا تشعرون
شما متاع حیات آخرت را می جویید که در برابر بزرگی عشق جز کالای فریبنده ای نیست
ای کسانی که زندگی خود را قمار می کنید بشارت باد بر شما که نه عذابی بر شماست و نه ثوابی گوارایتان باد این رندی
له می شوم
میان این همه سرخ
می گریزم به سپیدان بلند
و از سرکش آن اوج ها سقوط می کنم
در دریایی عسلی
دست و پا می زنم نا امید
تیرهای چوب رنگ کمان داران
بر بدنم می نشیند
و به دست و پا و گردنم می پیچد
حلقه های سیاه
به کجا بگریزم؟
لا مفر منک الا الیک
لا مفر منک الا الیک
یا حبیبتی!
لا مفر منک الا الیک!
21/1/90