سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شبه شعر: غرور

ارسال‌کننده : عبدالله در : 90/8/11 7:17 عصر

صدای ناله هایم بیرون نمی روند
در را قفل کرده ام
ناله ها تنها چوب های پوسیده ی کلبه را می لرزانند

اشک هایم از پشت پنجره دیده نمی شوند
پرده ها را کشیده ام
اشک ها
تنها آتش کلبه را وحشی تر می کنند

فریادهایم با صاحب کلبه شنیده نمی شوند
درزها را گرفته ام
فریادها تنها در کلبه می پیچند و به گوش خودم باز می گردند
...

رهگذری سیگار به دست و بی تفاوت از کنار کلبه می گذرد
عزیزی در خانه اش شادمان می خندد
و دیگری در خواب است
...

ای که مکرر می روی
پژواک قدم هایت
کلبه را ویران می کند




کلمات کلیدی : یک عاشقانه دشوار، شعر