سفارش تبلیغ
صبا ویژن

با تو بودن

ارسال‌کننده : عبدالله در : 90/12/21 11:32 عصر

 

با اجازه از سیداحمد حسینی عزیز:

«نگران نباش!...
همه چیز یک روز تغییر می کند
 
مثلا یک روز به جای آ‌ن که

مادرم مرا از خواب بیدار کند

تو با دست های مهربانت
تکانم می دهی و می گویی
:

                              محمد بلند شو!»

یک روز به جای آن‌که در پناه سیاهی دیوارها
درکنار هم قدم بزنیم
در چشم‌های همه‌ی عزیزانمان
دستمان در دست هم
و
            می‌خندیم!

یک روز به جای آن‌که در هیاهوی خیابان‌ها
و حواس‌پرتی عابران
و عبور
چشمان دوخته‌شده به ساعت‌های مچی‌
گلم پژمرده شود
شاخه گلم را به خانه می‌آورم
و به لبخند تو هدیه می‌کنم

یک روز به جای این که سخن خدا
در کافه‌های پر دود
شنیده شود
در کنار سجاده‌ات و با یک بغل بوی مریم...

یک روز به جای این که از سرما بلرزی
و بگویی
محمد!
برویم، دیروقت است
گرمای خدا را در آغوش هم باز خواهیم شناخت
بی‌دغدغه‌ی گذشت زمان

یک روز تمام ستاره‌های آسمان پر ستاره‌ی اول ماه را
به دامن ماه شب‌های مهتابی‌ام می‌ریزم
و لبخندهایش را به شب‌های آسمان دلم هدیه می‌کنم

یک روز می‌رسد که تو هستی
بدون رنج و ترس و خستگی...

«من یکبار دیگر 
                   برای با تو بودن

                        اجازه گرفته ام.»




کلمات کلیدی : یک عاشقانه دشوار