سفارش تبلیغ
صبا ویژن

منتظرت بودم

ارسال‌کننده : عبدالله در : 90/6/18 11:37 عصر

دهانم بوی گل مریم می دهد شاید لیلیوم خوشه ی پروین با چراغ قوه ی من روشن نمی شود صورت فلکی دلفین جواب سوالم را ندادی چرا چرا ندادی نمی دانم منتظرت بودم هوا خیلی سرد است سرما می خوری شال گردنت دور صورت من یک ذره فقط یک ذره پیش گل ها شد می خرامی در قامت موزونت ماه که غروب کرد ستاره ها درآمدند مانده بود تا زمان نماز و سرما صورتت را می آزرد وه که شدم پیر از غم آن شب و فرسودم سیگار ناراحتت کرد گرچه خاموش گرچه تردید ماه غروب کرد ولی آن همه ستاره در آمدند گرچه دوربین باتری نداشت ولی خدا بود یعنی دوست داشتم که باشد و عکس بگیرد از من که خوابیده ام و شال گردنی به صورتم بسته است که صاحبش از سرما می لرزد پاستیل را دوست دارم و شب های سرد و طولانی را و شعر و قرآن را آن گاه که به تفأل باز می شود شب خاطره انگیزی بود «امشب تکلیف دلم بی چشم های باز تو روشن نیست» آن شب جان فرسا من بی تو نیاسودم وه که شدم پیر از غم آن شب و فرسودم جواب سؤالم را ندادی مثل خدایی که جواب نمی دهد ولی پاسخ خدا را آن فرض می کنم که دوست دارم و پاسخ تو را آن چنان که دوست دارم خیلی خیلی خیلی من فقط بنده ی کوچک خدا هستم یک بنده ی کوچک که همیشه دوست داشته بنده باشد اکنون از دل من بشنو تو سرودم منتظرت بودم منتظرت بودم منتظرت بودم منتظرت بودم منتظرت بودم منتظرت بودم هرکس که نخواهد و اگر نشود مهم نیست تردیدها هم به جای خودشان باید به یک دعوت پاسخ داد من منتظر می مانم و صبر می کنم حتی اگر نافرجام شد این چهل شب را برای او و برای تو حتی اگر بخواهی چهل سال خودت مرا به خدایت معرفی کن اگر هم خواستی این بنده کوچک خدا را به کناری بیانداز و برو به هفت آسمان خدا یک ذره هم بر نمی خورد گرچه زود ناراحت می شوی یا سریع الرضا من شده مفتونت مفتون تو بودم منتظرت بودم از سیگار بدم می آید خیلی خیلی خیلی از بوی سیگار و پاکت آن و همه ی سیگاری های دنیا ناراحت نباش یا اگر ناراحت شدی چیزی بگو و این گونه نگاهم نکن خدای من پایان چهل شب چه می شود نمی دانم دوست دارم بوی گل مریم بیاید و محبوبه های شب بودم همه شب دیده به ره تا به سحرگاه ناگه چو پری خنده زنان آمدی از راه من دوست دارم واقعا لبخند بزنید و شاد باشید من خیلی شادم خیلی خیلی خیلی فقط دوست دارم موقع رصد مه ستاره ها رو ناپدید نکنه و ماه نره پشت ابرا هوا هم سرد بمونه و گرم نشه و پاستیل ها هم تموم نشن منتظرت بودم چه خوب شد که آمدی تمام نمی شود نمی دانم چرا ولی طولانی شد شادی واقعی چرا باور نمی کنی که شادم قرآن هم می خوانم گرچه نمی دانم فتنه ی دوران دیده ی تو نمی دانم چه می دانی و چه می خواهی آن چه می خواهم را تصور می کنم مادر خوبی هست که می خواهد بچه هایش بزرگ شوند فرزند من هم برای همین گم شد و گل مریم را کنار گذاشته برای گل سرخ مخملی نه از همان بزرگ هایش که قرمز رنگ اند و می خواهد همه چیز به زمانش به سامان برسد  منتظرت بودم منتظرت بودم کار ما شاید این است که در افسون گل سرخ معلق باشیم من منتظر گل سرخ می مانم و گل مریم

پی نوشت1:
روزی یک پیامک به جای روزی یک نخ
روزی یک دیدار به جای روزی یک پاکت
تا می شود خرامان در آغوش یار
چرا غرق در دود سیگار؟
از سیگار متنفرم
اعتیاد

پی نوشت2:
بودم همه شب دیده به ره تا به سحرگاه ناگه چو پری خنده زدی آمدی از راه منتظرت بودم منتظرت بودم منتظرت هستم...




کلمات کلیدی : یک عاشقانه دشوار، جریانسیالیکذهنبیمار