کاش آدم ها می فهمیدند که گاهی برخی حرف هایشان برخی نگاه هایشان یا حتی برخی لبخندهایشان مثلِ عاج هایِ تیزِ چکمه ای سخت و زمستانی روی تن عریان و خشکِ یک برگ زرد ِ پاییزی است...
عبدالله پیامبر هستم
پیامبری کوچک بدون معجزه و کتاب
کسی که اهلش هم به او ایمان نمی آورند
و بیهوده امتش را می بخشد گرچه هرگز عذابی در راه نخواهد بود
پیامبری
که مشتاق است
به امتش
بیش از آن ها به خودشان