سفارش تبلیغ
صبا ویژن

می دانم

ارسال‌کننده : عبدالله در : 90/7/6 1:36 عصر

 

تو هم درد مرا تسکین نخواهی داد می دانم
فقط آرامشم را می دهی بر باد، می دانم

علی رغم تمام لحظه های آشنایی مان
تو هم روزی نخواهی کرد از من یاد، می دانم

و حتی می رسد روزی که وقتی صحبت از من شد
تو خواهی گفت: «از آن دیوانه دل فریاد» می دانم

مرنج از گفته های من که من این زود رنجی را
برای کاملی مانند تو ایراد می دانم

دودل هستم من اما راه حل مشکل خود را
به دریا دل زدن با هرچه بادا باد می دانم

زبانم لال اگر رفتی چنین خواهی شنید از من
«گل سرخ»ی که پژمرده به «آب» افتاد، می دانم

غلامرضا طریقی، مجموعه ی «هر لبت یک کبوتر سرخ است»

پی نوشت1:
گفتی که ایمان بیاوری قلبت را هدایت می کنم...

پی نوشت2:
قلمه ها خشک شدند
و هم چنین شیفیا
پاییز بالاخره رسید!

پی نوشت3:
آفت ها کار خودشان را می کنند

آهارها خشک شدند 

پی نوشت4:
به تمام شاخه های بلند گل
پک می زنم
سیگاری ام!

پی نوشت5:
دو دقیقه وقت داری
تا قدرتت را به من نشان دهی
ای که گفتی
به همه چیز توانایی!
...
سیگار می کشم
چای می نوشم
تو باختی
          خدا!

دوباره نوشت:
باطل شد! مثل همیشه!




کلمات کلیدی : یک عاشقانه دشوار