سر آغاز
حرف های ما هنوز ناتمام ...
تا نگاه می کنی :
وقت رفتن است
باز هم همان حکایت همیشگی !
پیش از آن که باخبر شوی
لحظه ی عزیمت تو ناگزیر می شود
آی ...
ای دریغ و حسرت همیشگی !
ناگهان
چه قدر زود
دیر می شود ! (قیصر امین پور)
فکر کنید وقت مردن ، تو خیالمون چی می گذره ؟ کم درس خوندیم ، کم پول در آوردیم ، کم به دیگران فخر فروشی کردیم ، کم خندیدیم و لغو گفتیم ؟ یا نه ... یا این که از عشق چیزی نفهمیدیم و نچشیدیم ؟
عاشق شو ار نه روزی کار جهان سر آید
ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی
یا محمد
کلمات کلیدی : آرمانی