خدایا
خدایا! دلم گرفته
خیلی خیلی خیلی
دلم زیارت می خواهد، دلم گریه می خواهد، از آن گریه هایی که بند نمی آید، دلم دل پرتوان می خواهد، دلم تو را می خواهد، تو را فقط تو را
دلم تنگ است
تنگ تر از دل «مادری که آخرین سرباز برگشته از جنگ پسرش نیست»
یا کاشف الکرب عن یعقوب علیه السلام
یا من عندک مفاتح الغیب لا یعلمها الا انت
یا اقرب من حبل الورید
یا من تجیب دعوة الداع اذا دعاک
یا من تجیب المضطر اذا دعاک و تکشف السوء
خدایا دلم نماز می خواهد دلم روزه می خواهد دلم اعتکاف می خواهد دلم گریه می خواهد دلم سجاده ی خیس می خواهد دلم دست لرزان می خواهد دلم شهادت می خواهد دلم شهادت می خواهد دلم شهادت می خواهد
دلم غم می خواهد دلم معنا می خواهد دلم آیات صبر و استقامت و جهاد و... و رضایت تو را می خواهد
خدایا!
خدایا دلم آزادی می خواهد دلم رهایی می خواهد دلم پرواز می خواهد دلم باران می خواهد دلم شکستن می خواهد دلم بهانه می خواهد دلم اطمینان می خواهد
خدایا!
دلم مولا می خواهد دلم ارباب می خواهد دلم بند می خواهد دلم کمند می خواهد دلم خدا می خواهد
خدایا دلم تنهاست دلم سردش است دلم از غریبه ها می ترسد دلم به گریه افتاده دلم بی تاب است دلم با نوازش دیگران آرام نمی شود دلم مادرش را می خواهد
خدایا تنهای تنهایم خدایا جز تو کسی را ندارم خدایا جز تو پناهی ندارم خدایا جز تو کسی نیست که این همه دلتنگی و شکایت و توهین و کج خلقی هایم را بپذیرد و نرنجد خدایا ادیبانه سخن گفتن بلد نیستم خدایا بندگی بلد نیستم خدایا به تو سپردن را بلد نیستم خدایا در سختی ها صبر کردن را بلد نیستم خدایا با تو بودن را بلد نیستم خدایا ایمان داشتن را بلد نیستم خدایا عاشقی را بلد نیستم خدایا پاکبازی را بلد نیستم خدایا ایثار بلد نیستم خدایا همه را دوست داشتن بلد نیستم
خدایا هیچ چیزی ندارم خدایا هیچ ارزشی ندارم خدایا هیچ کار خالصانه ای در کارنامه ندارم خدایا هیچ دلیری ای در سابقه ام ندارم خدایا برای تو و به عشق تو هیچ کار نکردم خدایا جز خودخواهی و خودپرستی هیچ کاری نکردم خدایا جز ریا و نمایش هیچ زیبایی ای نداشته ام و جز برای خواهش های پست هیچ کاری نکرده ام خدایا قرار بود خیلی باشم ولی خدایا هیچ نیستم
خدایا! مگر تو پناه آنان نیستی که هیچ ندارند؟ ببین! هیچ ندارم هیچ هیچ هیچ
خدایا پشیمانم! پشیمانم از هرچه کردم و نباید می کردم و از هرچه نکردم و باید می کردم از هرچه گفتم و نباید می گفتم و از هرچه نگفتم و باید می گفتم از از هرچه دوست داشتم و نباید دوست می داشتم از هرچه دوست نداشتم و باید دوست می داشتم از هرچه به آن اندیشیدم و نباید می اندیشیدم و از هرچه به آن نیاندیشیدم و باید می اندیشیدم از هرچه میلم به آن بود و نباید می بود و از هرچه میلم به آن نبود و باید میبود از هرچه هستم و نباید می بودم و از هرچه نیستم و باید می بودم
خدای من!
مادر مهربان من
مادر بخشنده و بزرگوار من
مادر فراموش شده و گم شده ی من
مادر عزیز تر از مادر زمینی مهربان و بخشنده و صبور و بزرگوار من
دلم یتیم شده است!
«راضی مشو که بنده ی ناچیزی
عاصی شود به غیر تو روی آرد
راضی نشو که سیل سرشکش را
در پای جام باده فرو بارد
از تنگنای محبس تاریکی
از منجلاب تیره ی این دنیا
بانگ پر از نیاز مرا بشنو
آه!
ای خدای قادر بی همتا!»
کلمات کلیدی : آرمانی