شیرین تر از آنی ...
بسم رب الشهداء و الصدیقین
باز هم همان حکایت همیشگی ! همیشه چیز های شیرین و خواستنی آن قدر دور اند و رسیدن به آنها دشوار که انسان کم ایمان در میانه ی راه پشیمان و نا امید می شود ،مطلوب در نگاه اول آن قدر شیرین و نزدیک است که خدا می داند ، آن قدر که انسان خود را با مقصود یکی می بیند ، شیرینی وصل را در زیر زبانش می یابد و سرشار از امید و شکرگزاری می شود ! ... اما .... اما یک گام که بر می داری ... تنها یک گام ! ... گویی که ده گام از مقصد دور شده ای ! که عشق آسان نمود اول ولی ...
و بعد هجوم گمان ها ، ... ابر های تیره ی شک و غبار های گمراه کننده ی تردید ! باران تهمت ها و گمانه های دیگران و نهیب تندر خشم خدا ! ... شمشیر شریعت ، نیشتر عرفان و گرز فلسفه ...
از کودکی جرئت تصمیم های بزرگ را نداشته ام و گرنه کم شده زمان هایی که راه را ندانم و سرگردان بمانم ...
در مسلخ عشق جز نکو را نکشند روبه صفتان زشت خو را نکشند
گر عاشق صادقی ز مردن مگریز مردار بود هر آن که او را نکشند !
(مولوی)
و من خسته از این فریب تکراری و این بند کهنه که خود می دانم فقط لباس جدیدی به تن کرده می خوانم :
چیست دل در سینه ی این بوالهوسان ؟
کهنه آونگی
آویخته از سقف هوا
بین شیطان و خدا
در نوسان !
(مرحوم حسن حسینی)
کلمات کلیدی : هزار و یک شب