سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عشق بی سر و ته یا جریانسیالیکذهنبیمار3

ارسال‌کننده : عبدالله در : 90/2/7 8:44 عصر

 

او رفت و من گریه را سردادم یعنی گفت که می رود ولی من گریه نکردم چون اشکم خشک شده بود و دود سیگار زیاد بود تازه همه هم خواب بودند و شامه شان تیز و حساس به دود سیگار و صدای گریه ولی من شجریان گوش دادم می دانستم می رود ولی مطمئن نبودم چون مهربان بود و صحبت می کرد گفتم برسانم به صداقت بافه ی کشمیر ولی ناراحت شد و عصبانی تازه چیزی نگفتم بعد از آن ولی امیدوار بودم یعنی مردد بودم مثل همیشه مثل دیروز مثل الان مثل شیراز مثل تجمع رو به روی سفارت قطر سیدعلی عجب چه قدرتفاوت ولی بالاخره آخرش همین بود دیگه من که مردد می ماندم مثل روز تاسوعا و گریه شب دهم حالا ببینم چی میشه ولی کمان ابرویی که مرغ دل هوادارش هست هم همین جوریه یعنی مرددم و می دونم آخرش مثل شیراز میمونه حافظیه در هوای سرد و خلوت فالوده ی حافظیه هم تعطیله اون ساعت فقط سرما بود و مادر بود و عشق بود و تردید بود و یک حجم بزرگ و سنگین که آدم ضعیف نمی تونه درکش کنه و بغلش کنه و بره بالاش وایسه و از این جور کارها ولی تجربه خوبه یا پدر سوخته است من که نمی دونم ولی میثم جزوه می خواد جزوه الفت به چه دردی می خوره یعنی میشه این جوری باشه یعنی میشه یه نگاه و دو لبخند و و دو دل و یک دل و یک عشق و یک زندگی فعلاً که فکر می کنم همش همین جوریه و بعضیا دارن و بعضیا ندارن مثل من چرا نمی دونم دلیلی هم به ذهنم خطور نمی کنه درس ها هم مونده و شده سوهان روح زخمی و خسته و ناراحت و مردد و سرگردان حالا این کلاس که همین جوریه و واجب نیست ولی کلاس های دیگه چی ازدواج چی زهرا خیلی خوب میفهمه خیلی هم بزرگه اون قدر بزرگه که همه چی رو تو خودش جا میده و تکون نمی خوره مثل اقیانوس نه مثل برکه اون ماهی هم که هنوز زنده مونده و بعیده حالا حالاها بمیره زنده می مونه ولی تنهاست و هیچ کس رو نداره مثل یک پلنگ پیر و زخمی که باید بمیره دوباره دستم درد میگیره چه قدر درد چه قدر تردید چه قدر ضعف خدا کجاست لای شب بو ها که پر از کود حیوانیه پای سرو بلند همسایه هم که گربه ها میرینن تازه گل سرخ ما هم گل نمی ده گرچه مال همسایه پر گل شده مثل بهشت کدوم همون که همه میرن توش به زور و از اون ورش آدم خوبا میافتند پایین تو جهنم هاهاها ممد چرا این جوری شد نمی دونم آخه اون که خیلی آدم دردمند و منصف و خوبی بود چرا عدالت نیست چرا عدل نیست چرا قضاوت عادلانه نیست شاید نباید باشه و ما خوشحالیم و همین جوری هست و باید باشه و همین دیگه نباید زیاد حرف زد چه برسه به نوشتن چه برسه به سیگار اون هم بهمن تازه مارلبورو قرمز اورجینال هاوانا هم که مثل عدالت می مونه ولی وینستون لایت مثل درد و تردید در هر حال باید این ترم همه چی پاس شه وگرنه زحمتکشی که هیچی اعتیاد هم رو شاخشه ولی اولی نیست چون دومی میاد میشه مثل بیدار شدن از یک خواب طولانی و خراب شده یک قلعه شنی چی کار کنم چرا این قدر سخته چرا دستم زود درد میگیره و روحم چرا این قدر مهربونه چرا منو دوست داره چرا اصلا آدما همدیگه رو دوست دارن چرای برای چی لماذا وای موفق می شند و من شکست می خورم همه جوره همه کسه همه جایی همه زمانی تا آخرش شاید هم وسطاش چون از آخرش خبر نداریم ولی آخرش یه چیزیه مثل الان که آخر قبلیه است در هر حال ترنم راست می گفت نمی شه فهمید و اون هم راست می گفت که همش خزعبلاته مثل دنیا مثل فکر مثل عقیده و عشق و این جور حرفا خودم قبول دارم ولی نه ندارم

چهاردونوددهکلاسمخابرات1




کلمات کلیدی : یک عاشقانه کم نور، جریانسیالیکذهنبیمار