وبلاگ :
همان حكايت هميشگي !
يادداشت :
داستان کوتاه: يک شاعر، يک مرتد
نظرات :
0
خصوصي ،
8
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
يک مجرم
خوب نتيجه ميگيريم که:
1: جوانک باريک اندام ريش بلند به اميد "ماني"هايي که در ايران به او وعده داده بودند براي قتل يک مرتد آمده بود. از اين رو در هنگام مقتضي جسارت کافي را نداشت وگرنه مگر ميشود که کسي بخاطر عقيدهاش اصلحه بر يک موجود زنده بکشد و دستش بلرزد؟!
2: چه کسي گفته است که دين افيون نيست؟ بخصوص براي توده ها؟! خوب اگر کسي به مادر اين آقا به چشم زن صيغهاي نگاه نميکرد اين بنده خدا از ريشوها بدش ميآمد؟! نه خدايي مرض داشت بدش بيايد؟
3: بر اساس اظهارات نويسنده نه تنها مادر اين آقا بلکه نامزدش هم بعله. منتهي مادرش سهم يک ريشوي شکم گندهي پدر شد، نامزدش سهم ريشوي لاغر پسر! فلذا باز هم مشکلات به دين برميگردد.
4: اگر از تقصير بزرگ حضرت باري تعالي يعني همان نزول دين بگذريم از ساکت ماندن و حرف نزدن و حاجت ندادنش به هيچ وقت نميشود گذشت.
5: "... خشک روي تخت خوابم" رو هم مينوشتي تا ديگه دست کسي روي ماشه نلرزه.
سوال: داري براي چي قلم ميزني محمد؟ براي کي؟
پ.ن: محمد بهم چيزي نگفت. مطابق معمول ميام نوشته هات رو ميخونم ولي براي اين يکي نميشه سکوت کرد.