• وبلاگ : همان حكايت هميشگي !
  • يادداشت : داستان کوتاه: قفس 2
  • نظرات : 1 خصوصي ، 2 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    سلام
    ياد اين شعر افتادم.
    تنهاتر از هميشه، در ايوان نشسته ام
    ماه درشت
    -ياس هزار پر-
    ماه درست
    - باغ کبوتر-
    ماه تمام
    تازه و تر
    بر آب هاي نيلي شب، بال مي زند
    من نيز، پا به پايش
    با بال بسته ام!
    تنهاتر از هميشه
    جام مي ام تهي است
    جام غمم پر است
    وز جام دل مپرس،
    کاين جام را به سنگ صبوري شکسته ام
    شب، همره نسيم و ستاره
    با کاروان ياس و کبوتر
    تا کوچه باغ هاي سپيد
    آهسته مي رود...
    من نيز، پا به پاي سه تار گسسته ام.
    يا علي
    پاسخ

    خيلي قشنگ بود حاجي...