• وبلاگ : همان حكايت هميشگي !
  • يادداشت : داستانک: يک اتفاق تکراري
  • نظرات : 2 خصوصي ، 8 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    کل متن يک طرف ؛ شعر پاياني يک طرف :)
    گاهي شعر هاي آخر نوشته هايت آنقدر خوب به نوشته مي نشينند که آدم خيال مي کند ، شعر را ديده اي و خواستي تفسير کني :)
    پاسخ

    ؛)گاهي اين‌جوريه واقعا، البته اين دفعه اين‌جوري نبود

    سلام
    به روزم


    سلام...

    چ غمگين:(((((

    راستي کاش ميشد اهنگ وبتون رو با گرامافون گوش کرد.......

    مشکوک مي زنين!
    پاسخ

    چرا مشکوک؟
    + ناشناس 
    فرصت شمار اي دل کز اين دوراهه منزل
    چون بگذريم
    ديگر
    نتوان
    به هم رسيدن...
    کاش...:(
    + مريم 
    اي ول کنجکاو جان
    خيلي تميز اومدي اين جمله رو
    + کنجکاو جان 
    ببخشيد اون وقت اين دختر و پسره با هم چه نسبتي دارن!؟
    + مريم 
    چقدر راجت نااميد و پر اميد مي شي
    پاسخ

    نا اميدي در اين متن نيست کل حرف اين داستانک همين بيت آشناي حافظ است